کد مطلب:50523 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

شان تربیت ایمانی











شان تربیت ایمانی این است كه آدمی از دام ظاهربینی و از اسارت قشریگرایی آزاد شود و به تربیتی دست یابد كه او را اهل باطن بینی و عاقبت اندیشی می سازد. امام علی (ع) اهل ایمان را چنین معرفی نموده و فرموده است:

«المومنون هم الذین عرفوا ما امامهم.»[1] .

مومنان آنانند كه آنچه را در پیش روی دارند بشناسند.

امیرمومنان (ع) میزان شناخت مومن و منافق را در همین امر دانسته و فرموده است:

«ان لسان المومن من وراء قلبه و ان قلب المنافق من وراء لسانه، لان المومن اذا اراد ان یتكلم بكلام تدبره فی نفسه، فان كان خیرا ابداه و ان كان شرا واراه. و ان المنافق یتكلم بما اتی علی لسانه لا یدری ماذا له و ماذا علیه.»[2] .

همانا زبان مومن در پس دل اوست و دل منافق در پس زبان اوست، زیرا مومن چون بخواهد سخنی بر زبان آرد، در آن تدبر نماید، اگر نیك باشد، اظهارش كند و اگر بد باشد، پنهانش دارد. ولی منافق آنچه بر زبانش بیاید می گوید و پیش از آن نمی اندیشد كه چه به سود اوست و چه به زیان اوست.

تفاوت تربیت بخردانه و نابخردانه در همین جاست، یعنی در تربیتی كه به تدبر راه می نماید و تربیتی كه راه تدبر را می بندد. امام علی (ع) در سخنانی والا فرموده است:

«لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه.»[3] .

زبان خردمند در پس دل اوست و دل نادان پس زبان او.

شریف رضی در ذیل این حكمت می نویسد: «این از معنیهای شگفت و شریف است و

[صفحه 287]

مقصود امام (ع) این است كه خردمند زبان خود رها نكند تا كه با دل خویش مشورت كند و با اندیشه ی خود رای زند و نادان را آنچه بر زبان آید و گفته ای كه بدان دهان گشاید، براندیشیدن و رای درست را بیرون كشیدن سبقت گیرد. پس چنان است كه گویی زبان خردمند پیرو دل اوست و دل نادان پیرو زبان او.»[4] .

«قلب الاحمق فی فیه و لسان العاقل فی قلبه.»[5] .

دل بیخرد در هان اوست و زبان خردمند در دل او.

امیرمومنان علی (ع)- برترین نمونه ی تربیت یافته در مدرسه ی تربیتی پیامبر اكرم (ص)- خود بیش از هر كس به عاقبت اندیشی اهتمام داشت و در همه ی امور فرجام را در نظر می گرفت. آن حضرت در رویارویی با دشمنی چون معاویه، پس از تلاش بسیار در به راه آوردن او و پرهیز از جنگ، آن هنگام كه ناچار به پذیرش جنگ شد و آن را تنها وسیله ی حفظ اساس دین دید،[6] در سخنی این امر را مبتنی بر تدبری فراگیر معرفی نمود و فرمود:

«و لقد ضربت انف هذا الامر و عینه و قلبت ظهره و بطنه، فلم ار لی فیه، الا القتال او الكفر بما جاء محمد- صلی الله علیه و آله.»[7] .

من این كار را نیك سنجیدم و درون و برون آن را ژرف دیدم، پس چاره و تكلیفی ندیدم جز كارزار كردن یا كفر ورزیدن بدانچه بر محمد (ص) نازل شده است.


صفحه 287.








    1. مطالب السوول، ص 53.
    2. نهج البلاغه، خطبه 176.
    3. همان، حكمت 40.
    4. همان.
    5. همان، حكمت 41.
    6. ن. ك: وقعه صفین، صص 68 -27، ابومحمد احمد بن اعثم بن الكوفی، الفتوح، دارالندوه الجدیده، بیروت، ج 2، ص 411 -374.
    7. نهج البلاغه، كلام 43.